نمیدانم به مسافر دل بستم یا مسافر شد آنکه به او دل بستم . . .

[bahareh]

گاهی زانوهایت

می شود تمام دنیایی که داری !

آنها را در آغوش می کشی

و فقط اینگونه می شود

تنهایی را تاب آورد

با یک آغوش خیالی . . .

[bahareh]

نیستی

و کوچه های تنهایی ام را

هیچ شمعی

روشن نمی کند

بی تو

هر شب

شام غریبان است

[bahareh]

دلی به وسعت دریای کدر نمی خواهم،

برای من دلی به شفافیت یک لیوان اب ،کافیست . . .

[bahareh]

بس که دیوار دلم کوتاه است

هرکه از کوچه تنهایی ما می گذرد

به هوای هوسی هم که شده

سرکی می کشد و می گذرد

[bahareh]

گاهی نه آشنا درد را می فهمد نه حتی صمیمی ترین دوست

گاهی باید تنهایی درد را فهمید ، تنهایی خلوت کرد ، تنهایی آرام شد

و ‌تنها خدا می داند چه می گذرد در دلت . . .

[bahareh]

همین که تو میدانــی
” دوستت دارم “
کافیست …
بگذار خفه کند خودش را
دنیا …

[bahareh]

انسانهای خوب همانند گلهای قالی اند

نه انتظار باران را دارند و نه دلهره ی چیده شدن ، دائمی اند !

[bahareh]

دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد

نه التـــمـاس هـــایم را

و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…

به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی

درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…

[bahareh]

دلی که شکستی را گچ چاره نکرد ، گل گرفتمش . . .

[bahareh]

لعنت به همه ی قانون های دنیا که در آن شکستن دل پیگرد قانونی ندارد . . .