سلام مهمان عزیز ، اگر این پیغام را مشاهده میکنید به معنی آن است که شما هنوز ثبت نام نکرده اید ! ثبت نام کنید و از تمام امکانات انجمن بهرمند شوید.
اگر قبلا ثبت نام کرده اید وارد شوید
طراحی سایت لاو اسکین
شعرهای طنز و خنده دار
#1
Big Grin 
گفتــــم غم تو دارم
گفتـــــا زیاد یا کم؟ 

گفــــــتم زیاد خیـلی
گفتـــــا بقـدر لیـلی؟

گفتـــم فزونتر از آن
گفتــا بگو به قــرآن؟ 

گفتم چه جای شک است؟
گفت: احتـیاط شرط است

گفتم دلت ز سنگ است
گفتا نه، مَـیل جنگ است

گفتم به لب رسیده جانم
گفتـــا به من چه؟ جانم!

گفتــــــــم ترَحُّـم ات کو
گفتا به من، پول ات کو؟

گفتــــــم دلـم کباب است
گفتا مرا چه باک است؟!

گفتـــــــــم بـه من نگاهی 
گفتــــــا شمــــا کِـــیاهی؟

گفتـــــــــــم اسیــر چشمت
گفتـــــــا که اوووف ز دستت

گفتــم اجازه هست سوالی
گفتــــا بگــو چـه خواهی؟

گفتـــــم کـمی پول قـرض
دور شــد تــا لب مرز...
نقل قول
لایک شده توسط: mraliw
#2
خوشا روزی که من پنج ساله بودم

درون کوچه ها آواره بودم

چرا مادر مرا بیست ساله کردی

میان پادگان آواره کردی

دم دروازه شهر که رسیدم

صدای طبل و شیپور را شنیدم

به خود گفتم که این طبل نظام است

دو سال شخصی گری بر من حرام است

گروهبانان مرا بیچاره کردند

لباس شخصیم را پاره کردند

به خط کردند تراشیدند سرم را

لباس آشخوری کردند تنم را

لباس آشخوری رنگ زمین است

برادر غم مخور دنیا همین است

نگو خدمت بگو زندان هارون

که دل را در جوانی می کند خون

نگو خدمت بگو سرچشمه غم

نگهبانی زیاد مرخصی کم

مسلسل لوله خودکار دارد

گهی تک تیر گهی رگبار دارد

کلاغ پر می روم کاسه به دندان

برای خوردن یک لقمه نان

نوشتم نامه ای با برگ چایی

که هر وقت می خوری یادم بیاییم خوابم آمد

محبت های مادر یادم آمد

بمیرد آن که سربازی بنا کرد

تمام دختران را چشم به راه کرد

از آن روزی که سربازی بنا شد

ستم بر ما نشد بر دختران شد

گمان کردم که سربازی دو سال است

ندانستم که عمر یک جوان است
resim
نقل قول
لایک شده توسط: ilove
#3
الهــــی! به مــــــردان در خانه ات!

به آن زن ذلیلان فـــــرزانــــــه ات!

بهآنانکه با امـــــر "روحی فداک"!
نشینند وسبـــــــــــــزی نمایندپاک!

به آنانکه از بیـــــــخ وبن زی ذیند!
شب وروز با امــــــر زن میزیند!

به آنانکه مرعــــــــــوب مادر زنند!
ز اخلاق نیکـــــــــوش دممی زنند!

به آن شیــــــــــــر مردان با پیشبند!
که در ظـــرف شستن بهتاب وتبند!

به آنانکه در بچّــــــــــه داری تکند!
یلان عوضکــــــــــــردن پوشکند!

به آنانکه بی امــــــــــــر واذن عیال
نیایددر از جیبشان یک ریــــــــال!

به آنانکه با ذوق وشــــــــــوقتمـام
به مادر زن خود بگویند: مـــام (!)

به آنانکه دارند بــــاافتخـــــــــــــار
نشان ایزو...نه!"زی ذی نه هزار"!

به آنانکهدامـــــــن رفــو می کنند!
ز بعد رفــــــــویش اُتـــو می کنند!

بهآنانکه درگیــــر ســــوزن نخند!
گرفتـــــــــــار پخت و پز مطبخند!

بهآن قرمــــــــه سبزی پزان قدر!
به آن مادران به ظاهــــــــــرپدر(!)

الهـــــــــی! به آه دل زن ذلیــــــل!
به آن اشک چشمان "ممّدسبیل"(!)

به تنهای مردان که از لنگـــه کفش
چو جیــــــــغ عیالاتشان شدبنفش!

:که مارا بر این عهـــد کن استوار!
از این زن ذلیلی مکنبرکنـــــــار!

به زی ذی جماعت نما لطف خاص!
نفرما از این یوغمــــــارا خلاص
Smile(2) Smile(2) Smile(2)
نقل قول
لایک شده توسط: mraliw




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان