1396/01/21، 03:41 ق.ظ
دختری با پسری درخیابان آشنا شد و مدتی باهم قدم زدند...
یک دفعه یک ماشین مدل بالا آمد جلوی آنها توقف کرد...
دختر برگشت به پسر گفت :
خوش گذشت ولی من همیشه نمیتونم پیاده راه برم !
رفت تا سوار آن ماشین شود...
در همین لحظه راننده گفت :
ببخشید خانوم من راننده ی این آقا هستم !!
پایان.
یک دفعه یک ماشین مدل بالا آمد جلوی آنها توقف کرد...
دختر برگشت به پسر گفت :
خوش گذشت ولی من همیشه نمیتونم پیاده راه برم !
رفت تا سوار آن ماشین شود...
در همین لحظه راننده گفت :
ببخشید خانوم من راننده ی این آقا هستم !!
پایان.