انجمن های عاشقانه لاو کده

نسخه‌ی کامل: عاشقانه های کوتاه
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8
یکی بیاید

دست این خاطره ها را بگیرد،

ببرد گردش …

کلافه کرده اند مرا،

بس که نق می زنند به جانم …!
وقتی کسی را عاشق خودت میکنی...
در برابرش مسئولی...
در برابر اشک هایش...
شکستن غرورش...
لحظه های شکستن در تنهایی...
و اگر یادت برود !
در جایی دیگر سرنوشت
به یادت خواهد آورد...!!
قايق کوچک تنهایی من !
صبر کن
حادثه ها می گذرند
شب !
فرو می ریزد
پشت آن موج بلند !
سحری نزدیک است
resim

چون صاعقه

در کوره ی بی صبری ام امروز

از صبح که برخواسته ام

ابری ام امروز...
عجیب است که گاهی ،

رفتنِ یک نفر را برای چند لحظه تماشا می‌کنی !

و بعد از آن یک عمر از تمام آمدن‌ها بیزار می‌شوی !

انگار بعضی‌ها آنقدر قدرت دارند که می‌توانند با یک بار

رفتنشان، تمام دنیا را در چمدانی با خودشان ببرند ...
resim

دردناک است دوست بداری و گمان کنی که دوستت دارد ،



و اینکه او یگانه هستی تو باشد و تو یکی از هزاران لذت او
resim

نمی دانم
تاثیر خنده‌های توست
یا ور رفتن با گل‌های باغچه
که آینه مدتی است
جوان‌تر از پارسال نشانم می‌دهد...
resim

آدمها به همان خونسردی ڪه آمده اند
چمدانشان را می بندند
و ناپدید می شـــــوند ...

یڪی در مه
یڪی در غبار
یڪی در باران
یڪی در باد

و بی رحم ترینشان در برفـــــ ...
resim

تلفن را بردار
شماره اش را بگیر
و ماموریت کشف خود را
در شلوغ ترین ایستگاه شهر
به او واگذار کن.
از هزاران زنی که فردا
پیاده می شوند از قطار
یکی زیبا
و مابقی مسافرند.
resim

اگر می‌دانستی جایت
سر میز صبحانه چقدر خالی است
و قهوه
منهای شیرین‌زبانی تو
چقدر تلخ
من و این آفتاب بی‌پروا را
آن‌قدر چشم‌انتظار نمی‌گذاشتی
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8