سلام مهمان عزیز ، اگر این پیغام را مشاهده میکنید به معنی آن است که شما هنوز ثبت نام نکرده اید ! ثبت نام کنید و از تمام امکانات انجمن بهرمند شوید.
اگر قبلا ثبت نام کرده اید وارد شوید
طراحی سایت لاو اسکین
داستان کوتاه پند آموز خرید یک ساعت کار پدر !
#1
مردی ديروقت ، خسته از كار به خانه برگشت
دم در پسر 5 ساله اش را ديد كه در انتظار او بود.
سلام بابا ! يک سئوال از شما بپرسم ؟
- بله حتمآ ، چه سئوالی ؟
- بابا ! شما برای هر ساعت كار چقدر پول می گيريد ؟
مرد با ناراحتی پاسخ داد : اين به تو ارتباطی ندارد !
چرا چنين سئوالی ميكنی ؟
- فقط ميخواهم بدانم...
- اگر بايد بدانی ، بسيار خوب مي گويم : 10 هزار
پسر كوچک در حالی كه سرش پائين بود آه كشيد.
بعد به مرد نگاه كرد و گفت : ميشود 5 هزار به من قرض بدهيد ؟
مرد عصبانی شد و گفت : اگر دليلت برای پرسيدن اين سئوال
فقط اين بود كه پولی برای خريدن يک اسباب بازی مزخرف از من بگيری كاملا در اشتباهی !
سريع به اتاقت برگرد و برو فكر كن كه چرا اينقدر خودخواه هستی...
من هر روز سخت كار می كنم و برای چنين رفتارهای كودكانه وقت ندارم !
پسر كوچک آرام به اتاقش رفت و در را بست...
مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد : چطور به خودش اجازه می دهد فقط براي گرفتن پول از من چنين سئوالاتی كند ؟
بعد از حدود يک ساعت مرد آرام تر شد و فكر كرد كه شايد با پسر كوچكش خيلی تند و خشن رفتار كرده است !
شايد واقعا چيزی بوده كه او برای خريدنش به 5 هزار نياز داشته است ! به خصوص اينكه خيلي كم پيش می آمد پسرک از پدرش درخواست پول كند !
مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز كرد...
- خوابی پسرم ؟
- نه پدر بيدارم...
- من فكر كردم شايد با تو خشن رفتار كرده ام !
امروز كارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی هايم را سر تو خالی كردم !
بيا اين 5 هزار كه خواسته بودی...
پسر كوچولو نشست خنديد و فرياد زد : متشكرم بابا !
بعد دستش را زير بالشتش برد و از آن زير چند اسكناس مچاله شده در آورد !
مرد وقتي ديد پسر كوچولو خودش هم پول داشته !
دوباره عصبانی شد و با ناراحتی گفت : با اين كه خودت پول داشتی
چرا دوباره درخواست پول كردی ؟
پسر كوچولو پاسخ داد : برای اينكه پولم كافی نبود ! ولی من حالا 10 هزار دارم...
آيا مي توانم يک ساعت از كار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بياييد ؟
من شام خوردن با شما را خيلی دوست دارم...
پایان.
resim
نقل قول
لایک شده توسط: fatimaw ، mraliw ، parinaz-a
#2
داستان زیبایی بود...
شایت این داستان حکایت خیلی هامون باشه...  Smile(18)
resim
نقل قول
لایک شده توسط: fatimaw ، alone


موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان کوتاه پند آموز دوستی و محبت mraliw 2 1,061 1396/06/26، 03:57 ب.ظ
آخرین ارسال: alone
  داستان کوتاه پند آموز بوی عطر مادر alone 3 1,190 1396/05/13، 09:56 ب.ظ
آخرین ارسال: Kamelya
  داستان کوتاه پند آموز رابطه های بی وصله mahsa-nafasiii 1 1,004 1395/06/09، 05:22 ب.ظ
آخرین ارسال: hulya-cevher



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان