سلام مهمان عزیز ، اگر این پیغام را مشاهده میکنید به معنی آن است که شما هنوز ثبت نام نکرده اید ! ثبت نام کنید و از تمام امکانات انجمن بهرمند شوید.
اگر قبلا ثبت نام کرده اید وارد شوید
طراحی سایت لاو اسکین
داستان کوتاه پند آموز دوستی و محبت
#1
دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور می کردند
بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند
یکی از آنها از سر خشم بر چهره دیگری سیلی زد !
دوستی که سیلی خورده بود سخت آزرده شد
ولی بدون آن که چیزی بگوید روی شن های بیابان نوشت :
امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد...
آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند به یک آبادی رسیدند
تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و کنار برکه آب استراحت کنند
ناگهان شخصی که سیلی خورده بود لغزید و در برکه افتاد
نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت
و او را نجات داد بعد از آن که از غرق شدن نجات یافت
بر روی صخره ای سنگی این جمله را حک کرد :
امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد...
دوستش با تعجب از او پرسید : بعد از آن که من با سیلی تو را آزردم
تو آن جمله را روی شن های صحرا نوشتی
ولی حالا این جمله را روی صخره حک می کنی ؟
دیگری لبخندی زد و گفت : وقتی کسی ما را آزار می دهد
باید روی شن های صحرا بنویسیم تا باد های بخشش آن را پاک کنند
ولی وقتی کسی محبتی در حق ما می کند
باید آن را روی سنگی حک کنیم
تا هیچ بادی نتواند آن را از یادها ببرد !!  Smile(9)
resim
نقل قول
لایک شده توسط: fatimaw ، alone
#2
چ زیبا Smile(17)
resim
نقل قول
لایک شده توسط: alone ، mraliw
#3
مرسی داستان زیبایی بود  Smile(16)
resim
نقل قول
لایک شده توسط: fatimaw ، mraliw


موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان کوتاه پند آموز خرید یک ساعت کار پدر ! alone 1 844 1397/04/06، 12:12 ب.ظ
آخرین ارسال: mraliw
  داستان کوتاه پند آموز بوی عطر مادر alone 3 1,190 1396/05/13، 09:56 ب.ظ
آخرین ارسال: Kamelya
  داستان کوتاه پند آموز رابطه های بی وصله mahsa-nafasiii 1 1,005 1395/06/09، 05:22 ب.ظ
آخرین ارسال: hulya-cevher



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان