1396/05/06، 11:19 ب.ظ
غریبه
دست مرا بگیر که باغ نگاه تو
چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربود
من جاودانیم که پرستوی بوسه ات
بر روی من دری ز بهشت خدا گشود
اما چه میکنی
دل را که در بهشت خدا هم غریب بود
آدرس لاو کده تغییر کرد mylovekade.ir (آبان 21, 1399)
قوانین انجمن لاو کده (مرداد 11, 1395)
سایت عاشقانه لاو کده (مرداد 11, 1395)
تازه وارد هستید و نمیدونید از کجا باید شروع کنید ؟ " کلیک کنید " راهنمای کامل کاربران تازه وارد (مرداد 24, 1395)
اشعار عاشقانه (فریدون مشیری)
|
1396/05/06، 11:19 ب.ظ
غریبه دست مرا بگیر که باغ نگاه تو چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربود من جاودانیم که پرستوی بوسه ات بر روی من دری ز بهشت خدا گشود اما چه میکنی دل را که در بهشت خدا هم غریب بود
1396/05/06، 11:20 ب.ظ
اشک خدا
صدف سینه من عمری گهر عشق تو پروردست کس نداند که درین خانه طفل با دایه چه ها کردست همه ویرانی و ویرانی همه خاموشی و خاموشی سایه افکنده به روزنها پیچک خشک فراموشی روزگاری است درین درگاه بوی مهر تو نه پیچیدست روزگاری است که آن فرزند حال این دایه نپرسیدست من و آن تلخی و شیرینی من و آن سایه و روشن ها من و این دیده اشک آلود که بود خیره به روزن ها یاد باد آن شب بارانی که تو در خانه ما بودی شبم از روی تو روشن بود که تو یک سینه صفا بودی رعد غرید و تو لرزیدی رو به آغوش من آوردی کام ناکام مرا خندان به یکی بوسه روا کردی باد هنگامه کنان برخاست شمع لبخند زنان بنشست رعد در خنده ما گم شد برق در سینه شب بشکست نفس تشنه تبدارم به نفس های تو می آویخت خود طبعم به نهان می سوخت عطر شعرم به فضا می ریخت چشم بر چشم تو می بستم دست بر دست تو می سودم به تمنای تو می مردم به تماشای تو خوش بودم چشم بر چشم تو می بستم شور و شوقم به سراپا بود دست بر دست تو می رفتم هرکجاعشق تو می فرمود از لب گرم تو می چیدم گل صد برگ تمنا را در شب چشم تو میدیدم سحر روشن فردا را سحر روشن فردا کو گل صد برگ تمنا کو اشک و لبخند و تماشا کو آنهمه قول و غزل ها کو باز امشب شب بارانی است از هوا سیل بلا ریزد بر من و عشق غم آویزم اشک از چشم خدا ریزد من و این آتش هستی سوز تا جهان باقی و جان باقی است بی تو در گوشه تنهایی بزم دل باقی و غم ساقی است
1396/05/06، 11:27 ب.ظ
زهر شیرین
ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق که نامی خوشتر از اینت ندانم وگر هر لحظه رنگی تازه گیری به غیر از زهر شیرینت نخوانم تو زهری زهر گرم سینه سوزی تو شیرینی که شور هستی از تست شراب جام خورشیدی که جان را نشاط از تو غم از تو مستی از تست به آسانی مرا از من ربودی درون کوره غم آزمودی دلت آخر به سرگردانیم سوخت نگاهم را به زیبایی گشودی بسی گفتند دل از عشق برگیر که نیرمگ است و افسون است و جادوست ولی ما دل به او بستیم و دیدیم که او زهر است اما نوشداروست چه غم دارم که این زهر تب آلود تنم را در جدایی می گدازد از آن شادم که هنگام درد غمی شیرین دلم را می نوازد اگر مرگم به نامردی نگیرد مرا مهر تو در دل جاودانی است وگر عمرم به ناکامی سرآید ترا دارم که مرگم زندگی است
1396/05/06، 11:48 ب.ظ
کوچه
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست بر آورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن لحظه ای چند بر این آب نظر کن آب آیینه عشق گذران است تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است باش فردا که دلت با دگران است تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم روز اول که دل من به تمنای تو پر زد چون کبوتر لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم اشکی از شاخه فرو ریخت مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم پای دردامن اندوه کشیدم نگسستم نرمیدم رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
1396/05/06، 11:58 ب.ظ
سفر
سحر خندد به نور زرد فانوس پرستویی دهد بر جفت خود بوس نگاهم میدود بر سینه راه ترا دیگر نخواهم دید افسوس
1396/05/07، 04:55 ب.ظ
از خدا صِدا نمیرسد! ای ستاره، ای ستارهی غریب! از بشر مگوی و از زمین مپرس، زیر نعرهی گلولههای آتشین از صفای گونههای آتشین مپرس. زیر سیلی شکنجههای دردناک، از زوال چهرههای نازنین مپرس. پیش چشم کودکان بیپناه، از نگاه مادران شرمگین مپرس. در جهنمی که از جهان جداست، در جهنمی که پیش دیدهی خداست! از لهیب کورهها و کوه نعشها از غریو زندهها میان شعلهها بیش از این مپرس! بیش ازین مپرس. ◽️ ای ستاره، ای ستارهی غریب! ما اگر ز خاطر خدا نرفتهایم پس چرا به داد ما نمیرسد؟ ما صدایِ گریهمان به آسمان رسید از خدا چرا صدا نمیرسد؟ ◽️ بگذریم ازین ترانههای درد بگذریم ازین فسانههای تلخ، بگذر از من ای ستاره شب گذشت، قصهی سیاه مردم زمین، بسته راهِ خوابِ ناز تو. میگریزد از فغان سردِ من گوش ِ از ترانه بینیاز تو! ◽️ ای که دست من به دامنت نمیرسد؛ اشک من به دامن تو میچکد! ◽️ با نسیم ِ دلکش سحر، چشم خستهی تو بسته میشود بیتو، در حصار این شب سیاه، عقدههای گریهی شبانهام، در گلو شکسته میشود... شب به خیر... روح آتنا و بنیتا شـآد:(
1396/05/08، 01:12 ق.ظ
خوش به حال غنچه های نیمه باز
بوی باران بوی سبزه بوی خاک شاخه های شسته باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس رقص باد نغمه شوق پرستو های شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش به خال روزگارا خوش به حال چشمه ها و دشت ها خوش به حال دانه ها و سبزه ها خوش به حال غنچه های نیمه باز خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز خوش به حال جام لبریز از شراب خوش به حال آفتاب ای دل من گرچه در این روزگار جامه رنگین نمی پوشی به کام باده رنگین نمی نوشی ز جام نقل و سبزه در میان سفره نیست جامت از ان می که می باید تهی است ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار گر نکویی شیشه غم را به سنگ هفت رنگش میشود هفتاد رنگ لایک شده توسط: kimia-k
1396/05/08، 01:14 ق.ظ
دریچه
بازو به دور گردنم از مهر حلقه کن بر آسمان بپاش شراب نگاه را بگذار از دریچه چشم تو بنگرم لبخند ماه را لایک شده توسط: kimia-k
1396/05/08، 11:55 ق.ظ
از مـآ بـا گذشت یآد کُنید
ما که میخواستیم خلق جهان، دوست باشند جاودان با هم. ما که میخواستیم نیکی و مهر، حکم رانند در جهان با هم. شوربختی نگر که در همه عمر، خود نبودیم مهربان با هم! ای شمایان! که باز میگذرید بعد ما زیر آسمان با هم، گر رسید آن دمی که آدمیان، دوست گشتند و همزبان با هم، آن زمان با گذشت یاد کنید یادِ نومید رفتگان! باهم! لایک شده توسط: Azin
1396/05/08، 10:09 ب.ظ
شکوفه ای بر شراب
چو از بنفشه بوی صبح برخیزد هزار وسوسه در جان من برانگیزد کبوتر دلم از شوق میگشاید بال که چون سپیده به آغوش صبح بگریزد دلی که غنچه نشکفته ندامتهاست بگو به دامن باد سحر نیاویزد فدای دست نوازشگر نسیم شوم که خوش به جام شرابم شکوفه میریزد تو هم مرا به نگاهی شکوفه باران کن در این چمن که گل از عاشقی نپرهیزد لبی بزن به شراب من ای شکوفه بخت که می خوش است که با بوی گل درآمیزد |
|
موضوعات مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع | نویسنده | پاسخ | بازدید | آخرین ارسال | |
اشعار عاشقانه (فروغ فرخزاد) | Azin | 19 | 3,456 |
1397/07/25، 02:04 ق.ظ آخرین ارسال: Azin |
|
اشعار عاشقانه (علی قاضی نظام) | Azin | 23 | 4,560 |
1397/07/18، 10:04 ب.ظ آخرین ارسال: Azin |
|
اشعار عاشقانه (محمد علی بهمنی) | Azin | 11 | 1,561 |
1397/07/10، 11:46 ب.ظ آخرین ارسال: Azin |
|
اشعار عاشقانه (دو بیتی های باباطاهر عریان) | Azin | 6 | 1,647 |
1396/05/12، 03:31 ب.ظ آخرین ارسال: Azin |
|
اشعار عاشقانه (محمد حسین شهریار) | Azin | 7 | 2,064 |
1396/05/12، 03:12 ب.ظ آخرین ارسال: Azin |