سلام مهمان عزیز ، اگر این پیغام را مشاهده میکنید به معنی آن است که شما هنوز ثبت نام نکرده اید ! ثبت نام کنید و از تمام امکانات انجمن بهرمند شوید.
اگر قبلا ثبت نام کرده اید وارد شوید
طراحی سایت لاو اسکین
داستان کوتاه غمگین (قرار ملاقات)
#1
نشسته بودم رو نیم‌کتِ پارک ، کلاغ‌ها را می‌ شمردم تا بیاید. سنگ می‌ انداختم بهشان می‌ پریدند ، دورتر می‌ نشستند کمی بعد دوباره بر می‌ گشتند ، جلوم رژه می‌ رفتند ساعت از وقتِ قرار گذشت نیامد نگران ، کلافه ، عصبی‌ شدم شاخه‌ گلی که دستم بود سَرْ خَم کرده داشت می‌ پژمرد…
طاقتم طاق شد از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سرِ کلاغ‌ها
گل را هم انداختم زمین ، پاسارَش کردم گَند زدم بهش گل‌برگ‌ هاش کَنده ، پخش ، لهیده شد بعد ، یقه‌ی پالتوم را دادم بالا ، دست‌ هام را کردم تو جیب‌هاش ، راهم را کشیدم رفتم ، نرسیده به درِ پارک ، صِداش از پشتِ سر آمد صدای تندِ قدم‌ هاش و صِدای نَفَس نَفَس‌ هاش هم
برنگشتم به‌ رووش حتی برای دعوا ، مُرافعه ، قهر از در خارج شدم خیابان را به دو گذشتم هنوز داشت پُشتم می‌آمد ، صدا پاشنه‌ی چکمه‌ هاش را می‌ شنیدم می‌ دوید صِدام می‌ کرد.
آن‌ طرفِ خیابان ، ایستادم جلو ماشین هنوز پُشتَم بِش بود کلید انداختَم در را باز کنم ، بنشینم ، بروم برای همیشه ، باز کرده نکرده صدای بووق ، ترمزی شدید و فریاد ناله‌ای کوتاه ریخت تو گوش‌ هام تو جانم.
تندی برگشتم دیدمش پخشِ خیابان شده بود ، به‌ روو افتاده بود جلو ماشینی که بِش زده بود و راننده‌ش هم داشت توو سرِ خودش می‌ زد. سرش خورده بود روو آسفالت ، پُکیده بود و خون ، راه کشیده بود می‌ رفت سمتِ جوویِ کنارِ خیابان.
ترس‌خورده ، هول دویدم طرفش ، بالا سرش ایستادم.
مبهوت ، گیج ، مَنگ ، هاج و واج نِگاش کردم.
توو دستِ چپش بسته‌ی کوچکی بود کادو پیچ ، محکم چسبیده بودش نِگام رفت ماند روو آستینِ مانتوش که بالا شده ، ساعتَش پیدا بود. (چهار و پنج دقیقه) نگام برگشت ساعتِ خودم را سُکید.
(چهار و چهل و پنج دقیقه) !
گیجْ ، درب و داغانْ نِگا ساعتِ راننده‌ی بخت برگشته کردم. عدلْ (چهار و پنج دقیقه بود) !!
پایان...
resim
نقل قول
لایک شده توسط: Dokhtar-Aseman ، mraliw
#2
Smile(7) Smile(7) Smile(7)
نقل قول
لایک شده توسط: alone
#3
عـــــــــالی
نقل قول
لایک شده توسط: alone
#4
داستان درد آوری بود... Smile(5)
resim
نقل قول
لایک شده توسط: fatimaw


موضوعات مرتبط با این موضوع...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان کوتاه غمگین فاصله عشق با یک چتر mraliw 0 733 1396/09/22، 12:05 ق.ظ
آخرین ارسال: mraliw
  داستان کوتاه غمگین سر مزار alone 3 949 1396/06/26، 03:54 ب.ظ
آخرین ارسال: mahboobeh
Heart داستان عاشقانه ی غمگین مریم و علی asra 3 1,062 1396/06/08، 12:31 ب.ظ
آخرین ارسال: fatimaw



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان