باز آمد بوی ماه مدرسه
حالا واويلا ليلي
کتاب داريم خيلي
فیزیک اسيرم کرد
رياضي پيرم کرد
تا صبح بيدار موندم
جغرافیا خوندم
حالا واويلا ديکته
من ميزنم سکته
واويلا هي مشق
من ميکنم يک غش
مبادا روزي امتحاني باشد
نمره ي ما زير يازده اي باشد
حالا واويلا ليلي
بدبخت شديم خيلي
با بازگشایی مدارس؛
در تمامی خانه ها:
مامان میشه فردا مدرسه نرم؟!
در مدرسه از نشاط من کم کردند…
از فرصت ارتباط من کم کردند…
هر وقت به هم عشق تعارف کردیم…
از نمره ی انضباط ما کم کردند…
دیشب خالم میگه چرا ناراحتی میگم
بابا فردا اول مهره
میگه نگران نباش تا خرداد تق و لقه
.
.
.
خالست ما داریم
من الله توفیق
و اول مهر از رگ گردن به شما نزدیک تر بود اما نمیدیدید و باور نمیکردید
و تو چه میدانی یک مهر چیست؟
زمانی که 6 صبح ساعت ها به صدا درمی آیند
و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از وحشت در هم میپیچند
و گروه گروه به سمت مهد کودک و مدارس و دانشگاه ها رانده میشوید
و زیانکاران از ما میخواهند که آنان را به تیر ماه برگردانیم تا اندکی بخوابند
در آن زمان نگهبانان به آنان گویند آیا به شما نگفته بودیم که تعطيلات تابستانی فانیست و نوشتن مشق به زودی آغاز خواهد شد؟؟ و عذابی دردناک در انتظار شماست؟
همانا که بازگشت همه بسوی مهد کودک و مدرسه و دانشگاه... است