انجمن های عاشقانه لاو کده

نسخه‌ی کامل: داستان کوتاه غمگین سر مزار
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
گفتم : میری ؟

گفت : آره..

گفتم : منم بیام ؟

گفت : جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر !

گفتم : برمی گردی ؟

فقط خندید...

اشک توی چشمام حلقه زد

سرمو پایین انداختم...

دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد

گفت : میری ؟

گفتم : آره

گفت : منم بیام ؟

گفتم : جایی که من میرم جای 1 نفره نه 2 نفر !

گفت : برمی گردی ؟

گفتم : جایی که میرم راه برگشت نداره !

من رفتم... اونم رفت... ولی اون مدتهاست که برگشته

و با اشک چشماش خاک مزارمو شستشو میده... Smile(7)
غمگین و درد دار بود  Smile(5)
امان Smile(5)
خیلی غمگین و زیبا  بود  Smile(7)  Smile(5) Smile(5)