خدا را چه دیدی شاید دوام آوردم !
هر تمام شدنی که مرگ نیست !؟
گاهی میتوان کنارِ یک پنجره
سیگار به دست و منتظر “پوسید”
ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ
ﯾﮏ ﺩﻝ ﻏﻤﮕﯿﻦ
یه تن رنجور از زخم
یه ذهن خسته
ﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﻨﻢ
ﯾﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﮑﺸﻢ ؟
بقال گفت سیگار گران شده
ترک نمیکنی ؟
با خودم گفتم کاش بدانی
چقدر گران تمام شد
تا سیگاری شدم...
ﯾﮑﯽ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ ﺳﯿﮕﺎﺭﻭ ﺗﺮﮎ ﮐﻦ
ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍ ؟
ﮔﻔﺖ ﺑﺮﺍﺕ ﺿﺮﺭ ﺩﺍﺭﻩ !
ﮔﻔﺘﻢ ﺿﺮﺭﺵ ﺍﺯ بعضی ﺁﺩﻣﺎ ﮐﻤﺘﺮﻩ !
ﺩﯾﮕﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ…
چند روزیست
سیگار دلم را میزند...
دیگر میلی ندارم به او !
ولی بی انصافیست
آنطور که مرا ترک کردند
ترکش کنم !
سیگار را روشن میکنم
و کام میگیرم…
افکارم دود میشوند
و سیگار تمام میشود
ته سیگار برایم میشود
ته دنیا و من پرت میشوم
در بستر این کابوس
که “تو” رفته ای…
سیگار کشیدنم را کلاس نامیدند !
نمی دانستند که من از کلاس زندگی
مدتهاست اخراج شده ام !
ریه هایم بی تقصیرند
فقط دارند تاوان ندانم
کاری های دلم را پس میدهند !
گفتی تا سیگاری
دود کنی برگشتم !
زندگیم دود شد...
کجا ماندی ؟؟؟
میدانم اگر روزی
دیگر سیگار هم نکشم
از آدمای روزگارم
درد میکشم !